۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

258 .

خانم ب با شوهرش کُنتاک پیدا کرده خیلی زیاد و از اونجایی که خونه ی ما یکی از شعب سازمان دادگستری ه و مرکز مشاوره یا مثلآ فرض کنید این اواخر بهزیستی و گاهی هم مراجعینمون رو می فرستیم شعبه ی دیگمون که کارای حقوقی رو انجام میدن! اینجا رو انتخاب کرده برای حل مشکلش.
اون خانم ب که بالا گفتم بعد از اینکه عصبیتش فروکش کرده و از طلاق منصرف شده یا منصرفش کردن،توجیه شده که مشکلش باید اساسی حل بشه که اومده بود خونه ی ما که همون شعبه ی دادگستریه!
اولش با غرغر شروع کردن زن و شوهر از همدیگه.مرحله ی بعد کل کل و گریه.مرحله سوم داد و بیداد.مرحله ی چهارم جو آرومتر شده.
مرحله ی آخرم که به ماچ ُ بوس ختم شده.حالا داشته باشید مامان بابای من رو که از بس حرف زدن با این دو تا،شب فک درد گرفته بودن.
منم که داشتم از صدای بیرون ِ اتاقم مستفیض! می شدم و ُ به ضرب هدفون فیلم می دیدم ،الهام زنگ زد تا شیرینی ه ماشینش رو بهم بده و دو تایی رفتیم خیابون گردی به شرط حفظ رژیم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر