۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

280 .

اگر چه من زیاد با لورکا ؛ نمایش نامه نویس اسپانیائی ، میونه ی خوبی ندارم.اما رضا گوران با گروه کاکتوس ، یرما رو کار کرده و نمایش بدی هم نشده و اگر کارهای لورکا رو می پسندین بد نیست این نمایش ش رو ببینید..


پ ن : اینجا هم چند تایی از تصاویر موسیقی - نمایش "این فصل را با من بخوان .. " هست که می تونید ببینید.

۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

279 .


دقیقآ نمی دونم چرا برنامه های فرهنگی ِ مملکت این طوریه و یه وقتایی باید مگس بپرونیم بسکه هیچ جایی نیست ما بریم و گاهی این قدر فشرده تنظیم می شه که تقریبا هر شب چند تا گروهی هستن که به طور مشترک همدیگر رو ببین در جاهای مختلف!
دی روز هم از ساعت 4 که خانوم "ن" برنامه ی ارکستر سمفونیک رو گذاشت و من رو پیدا کردن تا به بقیه خبر بدم و یه جورایی به بدبختی افتادم برای پیدا کردن خل خلی ها و جمع کردنشون..
اما واقعآ جای اِلِنا خالی بود خیلی بخوصوص قسمت یوسف ش! و همینجا می گم که می دونم دلت سوخت و منم اگر جای تو بودم همون کاری رو می کردم که تو کردی.. و همینطور ، تو جودی جات خالی بود.چون می دونستم بدتر از من خوره ی این برنامه های فرهنگی هستی و بیشتر از تو دل من سوخت که هر چی تلاش کردم نتونستم پیدات کنم :(
برنامه هم از اجرای موسیقی _ نمایش روز واقعه شروع می شه.با سرزمین من خورشید ، از کرخه تاراین ، بوی پیراهن یوسف و آژانس شیشه ای ادامه داره. در آخر هم با اپیزود چهارم سمفونی ِ ایثار تموم می شه..در بک گراند ارکستر هم به صورت نمادین ، نمایش هایی اجرا می شه مناسب با قطعه هایی که مجید انتظامی رهبری می کنه.
در ضمن نویسنده ی این نمایش ها هم محمد رحمانیان هست!
خلاصه که توصیه می شه برید و از دست ندید این شاهکار خانواده ی انتظامی رو..

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

278 .

"حلزون ، خوشبخت ترین موجود جهان بود.مشکل مسکن نداشت! "


میازار موری که دانه کش است.* کامبیز درم بخش


* مجموعه ای است از پنجاه و سه کاریکاتور و نوشته از آخرین آثار کامبیز درم بخش.
قهرمان های این مجموعه،حیوانات هستند؛حیواناتی که انسان معاصر را با زوایای پنهان تر و در عین حال انسانی تر هستی رو به رو می کنند.

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

276 .

هیچ وقت ِ هیچ وقت از اولین شروع خوشم نمیومده و تا حد اعلاءتحت فشار قرار می گیرم و کلی باعث بهم ریختگیم میشه.
حتی اگه اون رویداد خوب باشه و همه ازش استقبال کنن باز من اینقدر فشار استرسم نسبت بهش زیاده و بالاست که در واقع اولش نه تنها هیچ لذتی نمی تونم ببرم بلکه فکر می کنم دارم پرتاب می شم تو دهن شیر !
این موضوع کمی مدیریت بحرانم رو ضعیف کرده.حتی وقتی که چیزی به منم ارتباط ِ خاص نداره و منم مثل همه ی آدمای دیگه تو اون جریان شناور باشم مثل همین اول مهر مزخرف که کلی آدم میان وُ ازش هزارتا خاطره تعریف می کنن حالا که ازش دور شدن و یکم مهر هشتاد وُ هفت براشون با پنجم اسفند فرقی نداره عملآ..در حالی که من هزاربار تا صبحش با خودم درگیرم و بی قرار.

ولی حالا فکر می کنم به داغی هوایی که هشتاد و هفت،برام ساخت و گونه هام از اشک سوخت و نمی دونم این ردی که گذاشته روی صورتم را چطور می تونه پاک کنه!
روزهای سرمستی م در فصلی که متعلق به خود ِ خودم بود را چطور می تونه پس بده؟
روزهای پاییز هم که بیاد ، تموم می شن و دوباره کلاغها می رن پی کار خودشون!
ولی هنوزم معتقدم پاییز را برای من نیافریده ند.هست که دلخوش باشم به گذر روزهای نارنجی و کدرش.

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

275 .

از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
حتی اگر عاشق نیستی هم از عشق سخن بگو
تا دهانت به شیرین ترین شربت های معطّر جهان شیرین شود
تا خانه ی تاریک ِ قلبت ، به چراغی که به مهمانی آورده یی، روشن شود
تا کدورت از روحت _همچو ابلیس از نام ِ خدا _ بگریزد ...
.
بی عشق ، هیچ سلامی طعم ِ سلام ندارد ، هیچ نگاهی عطر نگاه. *
* آتش بدون ِ دود نادر ابراهیمی کتاب ِ هفتم

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

274 .

دور هم که جمع می شویم ، عکس می گیریم. زیاد.
خاطره جمع می کنیم. خیلی زیاد.
برای روزهای دلتنگیمان. وقتی دور شدیم از هم. هوایی تازه کنیم..
.
پ ن:
آقای الف ای میل زده میگه:
هِی دختر، این و این رو ببین...
از کفش تو هم وحشتناک تره!
.
بعد محض اطمینان خاطر بنده که حتمآ یادم بیاد چه کفشی رو تو کمدم دارم ، مثل مابقی ِ عکس های خاطره دار که با خنده همراه هست و تصویر آدمهای ِ به وجود آورنده ی لحظه ؛ فرستاده که دیده باشم و به قول خودش رَکَب بخوریم که این تصاویر را دارد هنوز..تهدید هم کرده که حتمآ قصد دارد عکس هایی که با شلوغ کاری و تو سر هم زدن هایمان انداختیم را نشان ِ همسرهامون بده که پسر خاله میم و خواهرش قطعآ گفته ند کمکش می کنن برای پراندن خواستگار ها !


۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

273 .

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

272 .

دروغ چرا ، من آدم های رُک رو نمی پسندم.
من آدم هایی رو که رُک بودن رو رفتار درست و مدرنی می دونن و در هر زمان و مکانی می تونن رُک باشن و مجموعه ای از رفتارها و گفتارهای صریح رو از خودشون به نمایش بزارن،نمی پسندم.
من آدم هایی رو که خط انداختن روو دل آدما واسشون راحته و ترجیح می دن کسی رو ناراحت کنن و عواطفش رو جریحه دار،عوض این که چیزی رو توو دلشون نگه دارن.کمی بالا _ پایین کنن و با ادبیات و منش بهتری بروزش بدن،نمی پسندم.
من آدم هایی رو که رُک بودنشون رو به رخ می کشن و ازش به عنوان یکی از نمادهای افتخارشون نام می برن،نمی پسندم.
انتقاد صریح و بی مقدمه و بدون بستر مناسب،توو چشم آدم ها نگاه کردن و دلخور کردنشون،رُک بودن نیست.
من اینجور آدم ها رو تحمل نمی کنم.تا حد امکان ازشون کناره می گیرم و سعی می کنم خودمو در معرضشون قرار ندم.

ممکنه یه نقطه ی پر رنگ باشه این رفتار من در روابط م.اما این رفتار ها اگر چه حتی برای بغل دستیم هم پیش بیاد واقعآ موجب ناراحتی م رو فراهم می کنه و حتی،حتی من نمی تونم با اون آدم سازش داشته باشم.

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

271 .

من کاری ندارم که تو دوست تر داشتی معماری بخونی و چرا انتخاب اولت نزدیش،
اما تبریکات فراوان و ماچ برای فیزیک لیزر و اپتیک ت...

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

270 .

به صرف نمایش "بیداری خانه ی نسوان"،دی شب خل خلی ها رو دور هم جمع کردم..
فمینیست پسند بود و من دوستش داشتم و اصولآ لذت بردیم هممون و پیشنهاد می شه برید حتمآ و به این همه مقاومت زن ها آفرین بگید و از دست حماقت گروهی! از مردها بیشتر عصبانی بشید :ی