۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

306 .

بعد ِ تکرار چی می شه ؟

سیستم منطقی ه دنیا خودش رو هِی به آدم نزدیک می کنه و یه روزی می رسه که خودش رو فروو می کنه توو چشم آدمها که حالا اون یاروئا ی تکرار پذیر قبول کردن وارد این سیستم بشن و روزهاشون درگیر عادت بشه و اگرم خل خلی کنن بهشون می گن خلاف آدمیزاد رفتار می کنن و اینجاست که میشه خیلی ملموس درک کرد،این منطق هَ رو که دنیا رو داره می گردونه ، آدما ساختنش و حالا معلوم نیست دنیا داره به کجا می ره که به خل خلی گریایه یکی بگن دیوونگی و به کتاب خوندش بگن تظاهر و به تیاتر دیدنش بگن غرور و تنهاییاش ُ خلوتش رو دلیل آدم گریزیش بدونن و نهایتآ یه برچسب ِ ننگ هم بزنن بهش که آدمه کم کم به خودش بگیره ، که هِی ، این دنیای ه من واقعآ نکنه یه چیزیش می شه .بعد خودش رو بیاره پایین ِ پایین ترین سطح ِ روزمرگی !
خب حالا من دوست دارم که خل خلی می کنم و تنهایی هام رو عاشقم و حرف زدنم رو هم می دوستم.زنانگی هام رو دوست دارم و حتی دل نگرانی هام از طبخ غذا و نظر اونیکه زحمت من رو می چشه و لبخند پهنش رو دوست دارم ..
بعد حالا اون یاروئا هِی توو چشم آدم فرو کنن که من طبق قانون دنیا عمل نمی کنم و بالاخره یه جایی حالمم گرفته می شه. و خودشونم حرف های امیدوار کننده ی بالا رو که نوشتم دریغ نمی کنن و توو هر جملشون گوشزد می کنن این غیر عادی بودن رو.
نگهداری همه ی همه ی این علاقه مندگیام ! رو حالا مدیون مادام موسیو ی خونه م ، که به یادمن و هنوزم با تماسشون گوشزد می کنن که خودم رو یادم نره و نترسم از نگاه ها که این منم که انتخاب می کنم. گریه کنم ، راه برم ، شاد باشم ، اخمو باشم ، بخندم و سینه م پر از عشق باشه.. البته فراموشم نمی کنم آقای "س" رو که یادم داد چطوری خودم رو جمع و جور کنم وُ به زمانش برم توو لاکم و و و ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر