۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

322 .

امروز ترس در دنیا ، مثل دیروز نیست؛ تنها در برخی جاها ، در زراندود یک افسانه یا در کنج یک کوچه. امروز ترس در روان آدم بزرگ هاست. در خون خونشان ، در قلب قلبشان.از این طرف به آن طرف می کشاندشان. بالاخره به پایان کودکی ِ خستگی ناپذیر رسیده است. موجب ازدواج های غم انگیز می شود _ از ترس تنهایی. موجب کارهای اجباری می شود _ از ترس فقر. موجب زندگی های پوچ می شود _ از ترس مرگ. ترس وقتی بر کودکی فرو می بارد ، همان لحظه بخار می شود. وقتی بر آدم بزرگ ها فرو می بارد ، می ماند ، روی هم انباشته می شود ، به ترسی که قبلآ آنجا بوده می پیوندد. بر خودش فرو می ریزد. به خودش افزوده می شود. عین برف کثیف. پس دیگر تکان نمی خوری ، خودت را از تکان خوردن زیر برف کثیف باز می داری. دیگر از خانه ات ، ازدواج ات ، نگرانی هایت بیرون نمی روی. با تنگ گرفتن زندگی ات می خواهی که از پهنای ترس ، از سرعت بهمن خاکستری بکاهی. مثل حیواناتی می شوی که ناگهان از صدای باد در شاخه ها میخکوب می شوند و دیگر قادر نیستند هیچ حرکتی بکنند ، قادر نیستند ذره ای از خودشان فاصله بگیرند. چه طور می توان از چنین بدبختی ای نجات یافت. چه طور می توان از چیزی نجات یافت که آدم به یاد نمی آورد کی به آن گرفتار شده است. کودکی نه آغاز دارد ، نه پایان. کودکی حد واسط همه چیز است...*
* غیر منتظره کریستین بوبن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر