۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

247 .

گرمه خونه ی خاله.دنبال یه سنجاق سر می گردم تا چَتریه جلوی صورتم رو جمع کنم وُ از این کلافگی بیرون بیام.
محیا میگه همه ی کیلیپس کوچیکا و سنجاق سرها اتاق منه.تو اون کشو پایینیه!
صبر نمیکنم باقی ه آدرسش رو بگیرم.می پرم تو اون بازار شام وُ از تو همون کشو پایینیه در یه جعبه رو باز می کنم و هزارتا خاطره ی بچگیم با هم می ریزه بیرون.
اون وقتا که مامان موهام رو مرتب می کرد.دمب اسبی ! بود معمولآ یا خرگوشی!
برای اینم که ساعت طولانی تری موهام مرتب باشه و تا شب نشده به هم ریخته نشن،کناره های سرم رو هم از همون سنجاق تق تقیا! می زد.
یادمه سنجاقا اینقدرم سفت خودشون رو جا می کردن لای موهام که فکر می کردم همین لحظه ست که پوست سرم کنده بشه.
چشام پره اشک می شد و منتظر بودم کار مامان تموم شه بپرم جلوی آئینه ببینم چه شکلی شدم.(اینو دقیقآ دخترای وبلاگستان می تونن درک کنن!:ی)
مثل همیشه شدم بودم!
بی ربط:یاهوم رو بسته م فعلآ تا نمی دونم کِِی!این روزها که دارم شبیه خودم می شم.عاشق خودم می شم،بهش احتیاجی نیست.ای میل هام رو می خونم همچنان اما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر