۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

340 .

بعد از بارون و برف دیشبیا که ساخت شبم رو رسمآ و یعنی از اون وقتهایی بود که میخواستم خدا رو ماچ کنم،بسکه به موقع بود و الانم با هوائه زندگی میکنم؛
ها ها ها
پیاده روی جلوی خونمون رو هم خط ِ دوچرخه سواری زدن با تابلو و رنگ و این تشکیلات و دیگه کسی نیست به من چپ چپ نگاه کنه موقع دوچرخه سواری های روز و شبم! با اینکه می دونم صدای خیلی ها درمیاد که پیاده روئو ناقص کردن و چه بلایی سر منطقه هشت دارن میارن و حالا شده پاتوق دوچرخه ها و صاحباشون(بخصوص دخترها!) ، اما برای من که هنجار شکنم خوش به حالمه :دی
یعنی الان انقدر رو به راهم :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر