۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

268 .

دقت کردین؟
آدما همشون یه جورایی علاقه دارن آخر هفته های خلوت و آروم رو تبدیل کنن به تعطیلات شلوغ و پر از همهمه.
بعد من الان به کجا متوصل بشم که دیشب قصد داشتم تا ظهر بخوابم امروز ُ و تو تختم ناهار بخورم و آتش بدون دودم رو بخونم و غروب هم یه کمی راه برم!
اما امروز از ساعت نه یکی یکی دوستان مورد لطف قرار می دن من رو و می خوان روزم رو پُر کنن؟!
نتیجه اینکه روز خوبم تبدیل شده به قلمبه ی استرس که آی به فلانی بر نخوره نمی رم همراهش.آی بیساری دلگیر نشه پیشنهادش رو رد کردم!
من اینهمه مهربونی ه زوری رو کجای دلم جا بدم آخه؟!

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

267 .

همی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی گشایی
من همه جا پی تو گشته ام
ز مه و مه نشان گرفته ام
بوی تو را زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
...
قطعا یه تیکه هایی از من تو گذشته جا مونده که اینطور خوره ی تصنیف َم.
حالا اینکه یقین کردم اشتباهی اینجام و این روزها مال من نیستن و من خیلی قبلتر از این باید می بودم...

۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

264 .

دوست داشتم یک دفعه بزند زیر خنده و بگوید همه اش شوخی بود،برای ترساندن همه ی ما.
ریز ریز بخندد به دماغ ورم کرده مان و خودش صاف و سالم رژه وار بچرخد که هِی بیشتر ما را مطمئن کند از قوی بودنش.
ما هم نخندیم.اصلآ دنبالش می کنیم. دور همان خیابان همیشگی دنبالش می کنیم.
اما حالا وقتی حرف می زند ریز ریز نمی خندد. شوخی هم ندارد.
می شود فهمید بازی،این روزها بیش از پیش جدی هست.

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

263 .

مطمئنم
هیچ لحظه ای عادی نیست.

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

262 .

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

269 .

"ها ها"
این دقیقآ عکس العمل آقای "ر" هست در برابر قیافه ی ماها که یه چارت داده دستمون برا انتخاب واحد بدون کد وُ تاریخ وُ روز امتحان.
قشنگ می شد فهمید چقدر دلش خنک شده الان ... دانشجوهاش رو سوزونده.
"ها ها ها"
مام که کم نمیاریم خدایی نکرده.

پ ن:
دارید خونسردی رو که؟!
معلوم نیست چه بلایی قراره سرمون بیاد با این امتحانای تداخلی.

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

261 .

امشب ویر نوشتن گرفته م.
دلم میخواهد در افکارم شریکتان کنم!