۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

244 .

اوضاع برام مرتبه و آروم.
کم میخوابم اما خب خوب و سر حال بیدار می شم.شبها برای روز بعد یه برنامه ی اتفاقی می زاریم با جماعت مجردها که حالا الِنا میگه خل خلی ها!بهمون.کنگره ی مددکاری رو شرکت کردم.دیگه اینکه کارهای خونه رو انجام می دم.مهمونی می رم.مرض فیلم نبینیم هم داره درمان میشه از طرف همین جماعت خل خلی ها:ی پنج شنبه ها رو هم گذاشتم روز شاهنامه خوانی.
عجالتآ سی تا چهل دقیقه.اون هم وقتی که فارقم از همه چی و سرم سمت هیچ صدایی بر نمی گرده.
اما قبل تر از این که سعدی خوانی داشتیم با جماعت مجردها،جمشیدیه بودیم.
حالام وقت شاهنامه خوانی ه و هر کسی دوست داره میتونه شرکت کنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر