۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

334 .

_ از اونجایی که این شب عیدی هیچکی منو نبرد سفر و روو زمین موندم و پدر هم رسمآ اعلام کرده همه جا شلوغه و مهمتر اینکه بحران مالی پیدا کرده و اینکه در طول سال من هستم که همراهشون سفر نمیرم و پی کار های خودمم ، بعد از تعطیلات همراه مادام موسیو باشم و رووم کم شد با حق وتوی پدر !
_ گزینه ی تنهایی سفر رفتن هم که عید نمی چسبه و دلم شلوغ پلوغی می خواد.
_ گزینه سوم رو بررسی می کنم که عمه هِ با کلی آرام جانم و اینا دعوتم کرده به صرف مشهد گردی ! منم اولش ناز کردم و قیافه گرفتم که با قبیله ی حمید می ری و نمیام و اونا رو دوستشون ندارم و اینا..
بعد اینکه دیروز دور از جوون شما عین ... پشیمون شدم ، اعلام کردم بهشون که حالا که خوش می گذرونین و مشهدین منم می رم دنبال بلیت و اگر گیرم اومد دو روز اول بهار رو میام.
حالام از پا افتادم بسکه تلفن زدم به آژانس مسافرتی و مهرآباد که اگر کنسلی داشتن خودم رو زوری جا بدم توو پرواز که نشد و حتی راضی بودم به صبح رفت و شب برگشتن بسکه دلم تنوع می خواست اما فایده نداشت و یه آژانسه توور داشت فقط و آقاهه بهم گفت بهتره با قطار و با یه جریمه ی مختصر! هر قبرستونی که می خوام برم..
منم که آدم قطار نیستم و می دونم خانم الف می تونست برام بلیت بگیره خیلی زود اما نمی خواستم دنیا بفهمن که من می رم سفر!
حالام نشده برم و روو زمین هم نموندم و آقای پدر منو برداشت برد پلوور به صرف ِ ماهی خریدن.
محموله ی مور نظر ِ آقای س رو هم که باید پست کنم و سعادت نداشتی منو ببینی :دی
منم قسمت نشد از هیاهوی سال تحویل دور باشم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر